زیرک

روزنوشت‌های یک مشتاق تکنولوژی، کتاب، دنیای وب و سینما

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

آخرین روز دنیا!

 

 

- سلام.. اگه امروزآخرین روز دنیا باشه به من چی می‌گین؟

سوالی که یک دوست بی­‌مقدمه ازم پرسید. من هم خیلی بی‌­مقدمه یه جواب سَرسَری بهش دادم. اما بعدها این سوال ذهنمو درگیر خودش کرد. واقعا اگه یه روزی برسه که بگن امروز روز آخر دنیاست، چه کاری خواهم‌کرد؟ چه فکرهایی به ذهنم خواهد رسید؟

در جواب دوست گفتم:

یه سریالی بود چند سال پیش شبکه یک نشون می‌داد به اسم "پرستاران".

تو یه قسمتش یه مرد 30 ساله رو بخاطر یه مشکل ساده آورده بودن بیمارستان که دکترها براش تشخیص "سرطان وخیم" داده بودن. چهره بهت زده مرده هنوز تو ذهنمه.

مرد از دکتر پرسید چقدر وقت دارم؟ دکتر گفت زیاد نیس.

مرد گفت یعنی اندازه‌ای هست که بتونم "جنگ و صلح" رو بخونم یا نه؟

 

هر وقت بحث مرگ و پایان زندگی میشه این سکانس اون سریال یادم میاد!

سال­ها بعد از اون وقتی تو یه کتاب­‌فروشی در خیابان انقلاب داشتم کتاب "جنگ و صلح" رو می­‌خریدم هم یاد این سکانس افتادم. باید اعتراف کنم از جمله سکانس‌هایی هست که می‌دونم هیچوقت فراموش نخواهد‌شد.

اما آیا همه موقع رسیدن پایان زندگی یاد کتاب‌های نخونده می‌فتیم؟ یاد کارهای نکرده؟ یا یاد سفرهای نرفته؟

معتقدم حسرت خوردن کلا چیز جالبی نیست. اینکه حسرت فرصت‌­های از دست رفته رو بخوریم فقط و فقط از آدم‌های ضعیف برمیاد. تو پست‌­های قبلی هم در این‌­باره حرف زدم. حسرت خوردن درباره هرچیزی نهایتا منجر به یه حس نامیدی و سرخوردگی میشه که باعث میشه مثه خرگوشی که حمله­‌ور شدن گرگ به سمت خودش رو می‌­بینه و از ترس خشکش‌زده، از ادامه حرکت ناتوان باشی. پس اگه یه روز فهمیدیم آخر داستان نزدیکه، چاره­‌اش این نیست که زانوی غم بغل کنیم. اگه روزی برسه که بگن فرصتی نمونده، ارزش لحظه‌­های مونده چندبرابر میشه. اینجاست که باید هر لحظه رو به چشم طلا دید. قدر هر لحظه مونده رو دونست و به بهترین شکل ازش استفاده کرد.

حالا اگه یه روزی این اتفاق برای من افتاد چیکار می‌کنم؟ راستشو بخواین هنوز هم بهش فکر نکردم ولی خب سعی می‌کنم برم سراغ علائقی که فرصت نکردم بهشون بپردازم.مطمئنا اول یه فیلم خوب می‌بینم. بعد یه کتاب خوب انتخاب می‌کنم که حتی شده نرسم تمومش کنم ولی شروع میکنم به خوندن. شاید بخوام کوهنوردی هم برم. مخصوصا کوه­های اطراف ما که خیلی هم قشنگه.

در رابطه با همین موضوع شاید بد نباشه آخرین پست "فهیم عطار" از کانال تلگرامش رو براتون نقل قول کنم:


هشت ماه پیش جنب شرکت‌مان یک خانه‌ی سالمندان ساخته‌‌اند.  آن‌قدر جنب‌مان است که اگر سرم را چهار درجه به سمت شرق بچرخانم، صورت نگهبان دم درش را با جزئیات می‌توانم بببینم. جوان‌ترین مشتری‌اش بیش از نود و پنج سال سن دارد. همین باعث شده که حضرت عزرائیل یک پایش درگاه ملکوتی باشد و یک پایش جنب ما. هفته‌ای چند بار آمبولانس‌ها آژیرکشان حمله می‌کنند به آن‌جا و یک یا چند نفر را برای همیشه با خودشان می‌برند. بیشتر از این‌که خانه‌ی سالمندان باشد، لابی جهان آخرت است. همین حضور دائمی حضرت اجل پشت پنجره‌ی اتاقم، فضای این‌جا را هیچکاک‌طور و امنیتی کرده. هفته‌ای چند بار با خداوند متعال تجدید میثاق می‌کنم و سعی‌ام بر این است تا سطح گناهانم را در حد کودکان نابالغ پائین نگه دارم. به هر حال نمای ساختمان شرکت ما و آن‌جا را خیلی شبیه به هم ساخته‌اند و مطابق احادیث معتبر، فرشتگان دربار گاهی ممکن است مرتکب اشتباه سهوی بشوند.  هیچ دوست ندارم اگر آن حضرت شماره‌ی پلاک را اشتباه آمد، با باری سنگین از معصیت از این جهانِ فانی رخت بربندم. راست گفته‌اند که مرگ پشت همین پنجره است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Danyal

سلبریتیِ کتاب یا چرا باید هر روز بیشتر و بیشتر مطالعه کنیم؟! (بخش دوم)

(بخش اول را اینجا بخوانید!)

اغلب تصمیم­‌های غلط ما بر اثر ناآگاهی‌­هاست. شاید بی‌­ربط و شاید هم مربوط، اما ویدیویی از تدکس تهران (اینجا) می‌دیدم که سخنران می‌­گفت همه "خشونت محصول عدم شناخته"! بنظرم اگر کسی اطلاعات کافی، حداقل برای تجزیه و تحلیل مسائل داشته‌باشه می‌­تونه تصمیمات به مراتب بهتری بگیره، درنتیجه خشونت در هر شکلی وجود نمی‌داشت. صد البته تحلیل مسائل  مختلف، راه­‌های متفاوتی هم داره که این نیاز به مطالعه زیاد و درک بالا داره.

اما هدف اصلی من از این نوشتار معرفی انواع مطالعه نیس. هدفم بررسی راه‌کارهای بالا بردن سرانه مطالعه است. در کشورما سرانه مطالعه در حد غیرقابل­‌قبولی پایین هست. این پایین‌بودن نه تنها در مسائل آموزشی و فرهنگی ما اثر شدید داشته بلکه در تصمیم‌­گیری‌­های مهم روزانه و کوتاه‌­مدت و بلندمدت افراد هم موثر بوده. تا جایی که به نظر شخص من، خیلی از اشتباهات و تصمیمات غلط ما بخاطر عدم مطالعه است.

برگردیم به بند اول مطلب در پست قبلی که گفتم "اما واتسون" در متروی لندن کتاب مخفی می­‌کرد تا کتاب‌­خوانی رو رواج بده. این عمل درواقع یکی از روش‌­های تبلیغاتی جدید در کشورهای توسعه‌­یافته است. و البته برعکس کشور ما که تبلیغات اغلب برای معرفی برندهای مختلف پوشاک یا لوازم آرایشی یا مصرفی استفاده میشه، در این کشورها تبلیغات ابزاریست برای معرفی تفکرات و روش‌­های برتر برای زندگی!

کتاب

در صفحات مجازی که می­‌چرخم، کمتر سلبریتی‌­ای می­بینم که به بحث کتاب خواندن و مطالعه پرداخته‌باشه. اکثرا از خودشون در مدل­های مختلف ایستاده و نشسته و البته کاملا بی­‌هدف و بی‌­محتوا عکس میذارن با کپشن‌های کاملا نامربوط! تعدادی هم سوار بر موجِ اخبارِ روز، واکنش‌­های مختلف نشون میدن و یا از فعالیت‌­های تخصصی خودشون عکس و ویدیو منتشر می­کنن! (که البته دو مورد آخر بخشی از ماهیت وجودی شبکه‌های اجتماعی هست ولی تمام آن نیست). معدودی هم مطالب مفید میشه بین پست‌­ها پیدا کرد ولی نکته منفی یک‌­طرفه بودن بیش از حد این نوع پست­هاست. گرفتن بازخوردها تنها به کامنت­‌های زیر پست­ها محدوده، درحالی‌که ظرفیت شبکه­‌های اجتماعی خیلی بالاتر ازین‌­هاست.

جدا از برخی سلبریتی‌­های محترم و با دانش  و هنری که نمونه­‌هاشون انگشت­‌شمار، اما ارزشمنده، باید نگران اکثریتی بود که با حرف‌­های خارج از حیطه تخصصی خودشون، باعث لکه‌­دار شدن حیثیت بقیه هم میشن! این سرافکندگی گاه تا جایی پیش میره که باعث خجالت یک جامعه هم میشه.

چیزی که از همه هنرمندان و ورزشکاران و چهره‌­های ملی انتظار میره، ترویج فرهنگ و تشویق به فعالیت‌­های فرهنگیه! چیزی که در جامعه ما کمتر شاهد اون هستیم. امیدوارم روزی برسه که در کنار کمپین‌­هایی که برای حفظ دریاچه ارومیه و یوزپلینگ ایرانی شکل می­‌گیره، شاهد کمپین­‌هایی برای تشویق کتاب‌­خوانی و معرفی کتاب‌­های مفید هم باشیم. چیزی که اگر اتفاق بیفته و نتایجی که قبلا گفتم رو سرانجام بشه، مطمئنا به دنبال خودش اتفاقات مفید و خوشایند دیگه هم خواهد داشت که شیرینی‌­شو دوچندان خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Danyal

در حاشیه یک کشتار!


cinema movie

فیلم Carnage محصول سال 2011 ساخته رومن پولانسکی رو دیدم. بازیگران فیلم هم به اندازه کارگردان فیلم معروف بودن: جودی فاستر، کیت وینسلت و از همه مهمتر بازیگر محبوب من کریستوفر والتزِ نازنین؛ هر سه برنده اسکار!

همه این اسم‌ها کنار هم هرکسی رو ممکن بود تحریک کنه تا این فیلم رو ببینه...طبیعتا من هم مجذوب همین اسم ها شدم!

فیلم براساس نمایشنامه‌ای به نام "خدای کشتار" ساخته و به روال اغلب فیلم های ساخته شده براساس نمایشنامه چندان دلچسب و تماشایی نیست و مخاطب خاص خود را میطلبه. داستان فیلم مربوط به والدین دو پسر نوجوان هست که بدلیل دعوایی که دو پسر باهم در پارک داشتن و یکی از پسرها مصدوم شده باهم ملاقات میکنند تا بشکلی کاملا معقولانه به این مسئله رسیدگی کنند و سعی کنن این مشکل رو بین خودشون حل کنن.

کلیت داستان فیلم من رو یاد فیلم مشهور "12 مرد خشمگین" انداخت. چهارنفری که برای بحث منطقی پیرامون حل مشکلی جمع شده بودند در ادامه هریک گرفتار مشکلات ودرگیری های شخصی و درونی خودش میشه و در ادامه موضوع اصلی به کل فراموش میشه.

تمام لحظات فیلم پر از دیالوگ­های بین 4 بازیگره. دیالوگ­هایی که از شغل و علائق افراد گرفته تا مسائل بزرگی مانند وضعیت معیشتی مردم افریقا را هم شامل میشه. بازی­های بازیگرها هم در موقعیت­های خاص خودش واقعا تحسین­برانگیز بود. کارکتر کیت وینسلت در نیمه دوم فیلم وقتی با نوشیدن مشروب از شخصیت یک خانم متشخص بیرون میاد نشوم میده میتونه به یک زن مست و لایعقل تبدیل بشه که خیلی هم بی­ادب و بداخلاقه. از طرفی کارکتر جودی فاستر هم در ادامه از یک زن وسواسی و مادری حساس تبدیل به یک زن رنج کشیده میشه که از اختلافات فکری با همسرش به تنگنا رسیده! اما در همه این لحظات از خونسردی و بازی آرام و دلنشین کریستوفر والتز درحال لذت بردن بودم. حتی لحظاتی که در نقش یک وکیل باتجربه سعی داشت در ازای مقصر نشان دادن نوجوان کتک خورده، مقداری از بار گناه پسر خودش کم بکنه؛ یا در مواقعی که با خونسردی بیش از اندازه با تلفن همراهش صحبت میکرد و کل بحث های 4 نفره رو منقطع میذاشت، بازی والتز برای من دلنشین بود. اما تمام این خونسردی بالاخره به اتمام رسید و هرچند برای مدتی کوتاه والتزِ خونسرد و آروم تبدیل به موجودی خشمگین شد و نشون داد که هر خّلق و خویی بالاخره نقطه پایانی داره.

فیلمبرداری هم در صحنه هایی هنرش رو نشون داده بود. کادربندی­‌های اتاق نشیمن خانه، فضای صمیمانه‌­ای که قرار بود دو زوج باهم به گفتگو بشینن رو کاملا نشون میداد. یا در صحنه­‌ای که فاستر کنترل خودش رو از دست داده بود و با عصبانیت فریاد میزد، زاویه دوربین خیلی هنرمندانه طوری تنظیم شده بود که این شدت عصبانیت رو بیشتر نشون میداد.

درکل فیلم شاید برای همه جذاب نبود ولی برای اونهایی که به بازی خاص بازیگران فیلم علاقه دارند میتونه پیشنهاد خوبی باشه. یا حتی کسانی که مسائل اجتماعی و روانشناسی های خانوادگی دنبال میکنن هم میتونن از دیدن فیلم لذت ببرن.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Danyal