زیرک

روزنوشت‌های یک مشتاق تکنولوژی، کتاب، دنیای وب و سینما

۵ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

به یاد دریانوردان شهید

 

هشت روز کامل بود که می­سوخت! همراه با سانچی دل ما هم بود که می‌سوخت از آتش حسرت و ناامیدی. 30 نفر از جوانان وطنم سوختند مثل پروانه‌­ای که گرفتار شمع شد. 30 جوانی که آرزوها داشتند پرپر شدند و یک کشور در غم پرکشیدن‌­شان داغدار شدند.

انگار دی‌­ماه باید با آتش و سوختن باشد.

انگار دل همیشه لرزان ما باید عادت بکند به این لرزیدن‌ها.

انگار غم ازدست دادن جوانان‌مان در معدن یورت آزادشهر و پلاسکو و زلزله کرمانشاه و کرمان کم بود که حالا غم شهدای دریانورد هم بر آن اضافه شد.

چه می­توان گفت جز اینکه "انالله و انا الیه راجعون"

روحشان شاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Danyal

آخرین روز دنیا!

 

 

- سلام.. اگه امروزآخرین روز دنیا باشه به من چی می‌گین؟

سوالی که یک دوست بی­‌مقدمه ازم پرسید. من هم خیلی بی‌­مقدمه یه جواب سَرسَری بهش دادم. اما بعدها این سوال ذهنمو درگیر خودش کرد. واقعا اگه یه روزی برسه که بگن امروز روز آخر دنیاست، چه کاری خواهم‌کرد؟ چه فکرهایی به ذهنم خواهد رسید؟

در جواب دوست گفتم:

یه سریالی بود چند سال پیش شبکه یک نشون می‌داد به اسم "پرستاران".

تو یه قسمتش یه مرد 30 ساله رو بخاطر یه مشکل ساده آورده بودن بیمارستان که دکترها براش تشخیص "سرطان وخیم" داده بودن. چهره بهت زده مرده هنوز تو ذهنمه.

مرد از دکتر پرسید چقدر وقت دارم؟ دکتر گفت زیاد نیس.

مرد گفت یعنی اندازه‌ای هست که بتونم "جنگ و صلح" رو بخونم یا نه؟

 

هر وقت بحث مرگ و پایان زندگی میشه این سکانس اون سریال یادم میاد!

سال­ها بعد از اون وقتی تو یه کتاب­‌فروشی در خیابان انقلاب داشتم کتاب "جنگ و صلح" رو می­‌خریدم هم یاد این سکانس افتادم. باید اعتراف کنم از جمله سکانس‌هایی هست که می‌دونم هیچوقت فراموش نخواهد‌شد.

اما آیا همه موقع رسیدن پایان زندگی یاد کتاب‌های نخونده می‌فتیم؟ یاد کارهای نکرده؟ یا یاد سفرهای نرفته؟

معتقدم حسرت خوردن کلا چیز جالبی نیست. اینکه حسرت فرصت‌­های از دست رفته رو بخوریم فقط و فقط از آدم‌های ضعیف برمیاد. تو پست‌­های قبلی هم در این‌­باره حرف زدم. حسرت خوردن درباره هرچیزی نهایتا منجر به یه حس نامیدی و سرخوردگی میشه که باعث میشه مثه خرگوشی که حمله­‌ور شدن گرگ به سمت خودش رو می‌­بینه و از ترس خشکش‌زده، از ادامه حرکت ناتوان باشی. پس اگه یه روز فهمیدیم آخر داستان نزدیکه، چاره­‌اش این نیست که زانوی غم بغل کنیم. اگه روزی برسه که بگن فرصتی نمونده، ارزش لحظه‌­های مونده چندبرابر میشه. اینجاست که باید هر لحظه رو به چشم طلا دید. قدر هر لحظه مونده رو دونست و به بهترین شکل ازش استفاده کرد.

حالا اگه یه روزی این اتفاق برای من افتاد چیکار می‌کنم؟ راستشو بخواین هنوز هم بهش فکر نکردم ولی خب سعی می‌کنم برم سراغ علائقی که فرصت نکردم بهشون بپردازم.مطمئنا اول یه فیلم خوب می‌بینم. بعد یه کتاب خوب انتخاب می‌کنم که حتی شده نرسم تمومش کنم ولی شروع میکنم به خوندن. شاید بخوام کوهنوردی هم برم. مخصوصا کوه­های اطراف ما که خیلی هم قشنگه.

در رابطه با همین موضوع شاید بد نباشه آخرین پست "فهیم عطار" از کانال تلگرامش رو براتون نقل قول کنم:


هشت ماه پیش جنب شرکت‌مان یک خانه‌ی سالمندان ساخته‌‌اند.  آن‌قدر جنب‌مان است که اگر سرم را چهار درجه به سمت شرق بچرخانم، صورت نگهبان دم درش را با جزئیات می‌توانم بببینم. جوان‌ترین مشتری‌اش بیش از نود و پنج سال سن دارد. همین باعث شده که حضرت عزرائیل یک پایش درگاه ملکوتی باشد و یک پایش جنب ما. هفته‌ای چند بار آمبولانس‌ها آژیرکشان حمله می‌کنند به آن‌جا و یک یا چند نفر را برای همیشه با خودشان می‌برند. بیشتر از این‌که خانه‌ی سالمندان باشد، لابی جهان آخرت است. همین حضور دائمی حضرت اجل پشت پنجره‌ی اتاقم، فضای این‌جا را هیچکاک‌طور و امنیتی کرده. هفته‌ای چند بار با خداوند متعال تجدید میثاق می‌کنم و سعی‌ام بر این است تا سطح گناهانم را در حد کودکان نابالغ پائین نگه دارم. به هر حال نمای ساختمان شرکت ما و آن‌جا را خیلی شبیه به هم ساخته‌اند و مطابق احادیث معتبر، فرشتگان دربار گاهی ممکن است مرتکب اشتباه سهوی بشوند.  هیچ دوست ندارم اگر آن حضرت شماره‌ی پلاک را اشتباه آمد، با باری سنگین از معصیت از این جهانِ فانی رخت بربندم. راست گفته‌اند که مرگ پشت همین پنجره است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Danyal

شب عروس در قونیه

امسال برای سومین سال متوالی افتخار این رو داشتم که در دوره‌ی شب عروسِ حضرت مولانا (10 تا 18 دسامبر) در قونیه حاضر باشم. هرچند بخاطر کسالتی که در این  سفر حدودا 10 روزه ولم نکرد، نتونستم خیلی از هتل خارج بشم اما به واسطه عکس‌های دوست هنرمندی که در این سفر باهاش آشنا شدم میخوام خاطرات این سفر رو با شما شریک بشم.

در ترکیه قیمت حامل‌های انرژی خیلی بالاست. بنزین قیمتی حدود 4 تا 5 برابر ایران داره. همین موضوع سبب شده تا خیلی از ماشین‌های سواری هم دیزلی باشند. از طرفی اگر در شهرهای ترکیه گردشی داشته باشید، در پشت‌بام خانه‌ها پنل‌های خورشیدی رو می‌بینید که برای گرم کردن آب جهت استحمام و شستشو استفاده میشن تا به نوعی صرفه‌جویی کرده باشن. اما در قونیه خیلی جاها حتی لوله‌کشی گاز هم نشدند و از ذغال‌سنگ برای گرم‌کردن خونه‌ها استفاده میشه. به همین دلیل در فصول سرد سال هوای شهر (مخصوصا در شب‌ها) فوق‌العاده آلوده و کثیفه. دودی که در عکس پایین می‌ببیند هم ناشی از همین قضیه است.


مولانا

گنبد سبزرنگی که در عکس بالا می‌بینید آرامگاه مولانا در شهر قونیه است که البته خود ترک‌ها به اسم موزه مولانا می‌شناسند.

در عکس‌های بعدی عکس‌هایی از داخل آرامگاه می‌بینید. مقبره‌ای که کلاه سبزرنگ طریقت مولوی‌ به اسم "سکّه" رو روی اون می‌بینید، درواقع آرامگاه مولانا و پسر ارشدش "سلطان ولد" (که جانشین پدر میشه) هست. این دو مقبره در کنار هم و با ارتفاع از سطح زمین و دقیقا در زیر گنبد سبزرنگ قرار دارند. در کنار این مقبره، آرامگاه پدر مولانا، "بهاءالدین ولد" معروف به "سلطان العلما" که از بزرگان زمانه خود بودند قرار داره. غیر از این سه تن در جوار آنها مقبره تعدادی از مریدان، نزدیکان، شاگردان و خانواده‌ی ایشان نیز قرار دارد.

مولانا

مولانا

مولانا

مولانا

مسافرینی که به سفر قونیه میرن اغلب فرصت دیدار از منطقه "کاپادوکیا" رو از دست نمیدن. این منطقه کوهستانی که اولین ساکنین اون آریایی‌ها بودند از مناطق باستانی و تاریخی ترکیه است. در زمان آریایی‌ها این منطقه پر از اسب‌های وحشی بوده و پرورشگاه‌های اسب فراوانی در این منطقه وجود داشته. اسم کاپادوکیا هم از اسمی هست که آریایی‌ها به روی این منطقه گذاشته بودند و به معنای "سرزمین اسب‌های وحشی" بوده، گرفته شده!
ویژگی مهم این منطقه اینه که بخاطر جنس خاص آتش‌فشانی خاکش، کوه‌های اون به راحتی قابل تراشیدن هستند. به همین خاطر در گذشته مردم بجای ساختن خانه‌های گِلی یا سنگی، کوه‌ها رو میتراشیدن و درون کوه‌ها برای خودشون خونه می‌ساختن. امروزه منطقه کاپادوکیا به داشتن کارخانه‌های سنگ‌تراشی و باغات تاک معروفه!

مولانا

مولانا

عکس بعدی از داخل یک رستوران زیبا در منطقه کاپادوکیا هست که به همان صورتی که در قدیم خانه‌ها رو در دل کوه می‌کندن، در دل یک تپه کنده شده. سرآشپز برای مسافران غذای مخصوص و محلی این رستوران رو که چیزی شبیه تاس کباب خودمون هست توضیح میده! حتما به نوازنده قانون که روی صندلی نشسته هم توجه می‌کنید. در تمام طول زمانی که مسافران در رستوران هستند، نوازنده براشون موسیقی دلنشینی رو با ساز قانون می‌نوازه!

مولانا

و بالاخره عکس‌های نهایی که مربوط میشن به "Peri Bacilari" (پِری باجیلار) یا "دودکش‌های جن"! پری باجیلارها عوارضی در زمین هستند که در طی میلیون‌ها سال بوجود میان و به لحاظ زمین شناسی بسیار جالب توجه هستند. قسمت بالایی این ستون‌های عظیم از جنس کبالت هست. همانطور که گفتم مردم در قدیم داخل این ستون‌ها رو می‌کندن و خانه‌های آپارتمانی‌شکل برای خودشون درست می‌کردند. در شب نور از پنجره‌های این خانه به بیرون می‌تابید و دود اجاقی که از انتهای بالای این ستون خارج می‌شد، تصویری وهم‌انگیز از هیبت یک غول (یا جن) در خیال بوجود می‌آورد؛ از اینرو به اون‌ها دودکش‌های جن می‌گفتند. امروزه پری باجیلارها از مهمترین جاذبه‌های گردشگری ترکیه و منطقه کاپادوکیا به حساب میان.

مولانا


مولانا

مولانا


مولانا

دوست عزیزی که زحمت عکاسی این مجموعه رو کشیدن کانال تلگرامی هم دارند که هنرنمایی‌های خودشون رو اونجا به اشتراک میذارن. ظاهرا تمرکز "بیژن رحمانی" عزیز عکاسی از اماکن تاریخی و باستانی همراه با معرفی کوتاهی از اون منطقه است. کانال تلگرامشون رو با آیدی @pxplus در تلگرام می‎تونید پیدا کنید و یا از لینک زیر استفاده کنید:
https://t.me/pxplus

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Danyal

سلبریتیِ کتاب یا چرا باید هر روز بیشتر و بیشتر مطالعه کنیم؟! (بخش دوم)

(بخش اول را اینجا بخوانید!)

اغلب تصمیم­‌های غلط ما بر اثر ناآگاهی‌­هاست. شاید بی‌­ربط و شاید هم مربوط، اما ویدیویی از تدکس تهران (اینجا) می‌دیدم که سخنران می‌­گفت همه "خشونت محصول عدم شناخته"! بنظرم اگر کسی اطلاعات کافی، حداقل برای تجزیه و تحلیل مسائل داشته‌باشه می‌­تونه تصمیمات به مراتب بهتری بگیره، درنتیجه خشونت در هر شکلی وجود نمی‌داشت. صد البته تحلیل مسائل  مختلف، راه­‌های متفاوتی هم داره که این نیاز به مطالعه زیاد و درک بالا داره.

اما هدف اصلی من از این نوشتار معرفی انواع مطالعه نیس. هدفم بررسی راه‌کارهای بالا بردن سرانه مطالعه است. در کشورما سرانه مطالعه در حد غیرقابل­‌قبولی پایین هست. این پایین‌بودن نه تنها در مسائل آموزشی و فرهنگی ما اثر شدید داشته بلکه در تصمیم‌­گیری‌­های مهم روزانه و کوتاه‌­مدت و بلندمدت افراد هم موثر بوده. تا جایی که به نظر شخص من، خیلی از اشتباهات و تصمیمات غلط ما بخاطر عدم مطالعه است.

برگردیم به بند اول مطلب در پست قبلی که گفتم "اما واتسون" در متروی لندن کتاب مخفی می­‌کرد تا کتاب‌­خوانی رو رواج بده. این عمل درواقع یکی از روش‌­های تبلیغاتی جدید در کشورهای توسعه‌­یافته است. و البته برعکس کشور ما که تبلیغات اغلب برای معرفی برندهای مختلف پوشاک یا لوازم آرایشی یا مصرفی استفاده میشه، در این کشورها تبلیغات ابزاریست برای معرفی تفکرات و روش‌­های برتر برای زندگی!

کتاب

در صفحات مجازی که می­‌چرخم، کمتر سلبریتی‌­ای می­بینم که به بحث کتاب خواندن و مطالعه پرداخته‌باشه. اکثرا از خودشون در مدل­های مختلف ایستاده و نشسته و البته کاملا بی­‌هدف و بی‌­محتوا عکس میذارن با کپشن‌های کاملا نامربوط! تعدادی هم سوار بر موجِ اخبارِ روز، واکنش‌­های مختلف نشون میدن و یا از فعالیت‌­های تخصصی خودشون عکس و ویدیو منتشر می­کنن! (که البته دو مورد آخر بخشی از ماهیت وجودی شبکه‌های اجتماعی هست ولی تمام آن نیست). معدودی هم مطالب مفید میشه بین پست‌­ها پیدا کرد ولی نکته منفی یک‌­طرفه بودن بیش از حد این نوع پست­هاست. گرفتن بازخوردها تنها به کامنت­‌های زیر پست­ها محدوده، درحالی‌که ظرفیت شبکه­‌های اجتماعی خیلی بالاتر ازین‌­هاست.

جدا از برخی سلبریتی‌­های محترم و با دانش  و هنری که نمونه­‌هاشون انگشت­‌شمار، اما ارزشمنده، باید نگران اکثریتی بود که با حرف‌­های خارج از حیطه تخصصی خودشون، باعث لکه‌­دار شدن حیثیت بقیه هم میشن! این سرافکندگی گاه تا جایی پیش میره که باعث خجالت یک جامعه هم میشه.

چیزی که از همه هنرمندان و ورزشکاران و چهره‌­های ملی انتظار میره، ترویج فرهنگ و تشویق به فعالیت‌­های فرهنگیه! چیزی که در جامعه ما کمتر شاهد اون هستیم. امیدوارم روزی برسه که در کنار کمپین‌­هایی که برای حفظ دریاچه ارومیه و یوزپلینگ ایرانی شکل می­‌گیره، شاهد کمپین­‌هایی برای تشویق کتاب‌­خوانی و معرفی کتاب‌­های مفید هم باشیم. چیزی که اگر اتفاق بیفته و نتایجی که قبلا گفتم رو سرانجام بشه، مطمئنا به دنبال خودش اتفاقات مفید و خوشایند دیگه هم خواهد داشت که شیرینی‌­شو دوچندان خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Danyal

سلبریتیِ کتاب یا چرا باید هر روز بیشتر و بیشتر مطالعه کنیم؟ (بخش اول)

اما واتسون در متروی لندن کتاب پنهان میکند

مدتی بخاطر کسالت و سفری که داشتم نتونستم به خوبی و با نظمی که پیش‌بینی کرده بودم وبلاگ رو آپ کنم که ازین بابت عذر میخام. امیدوارم همه شما وستان عزیز سالم وشاد باشید و من هم بعد از این من هم مرتب بلاگ رو آپ نگه دارم.

مدت‌­ها پیش خبری خوندم از "اما واتسون" بازیگر انگلیسی، که با هدف ترویج کتاب­‌خوانی، صد کتاب را در  گوشه­‌های مختلف ایستگاه­‌های متروی لندن مخفی کرده و در هر کتاب با دستخط خودش نوشته که هدفش ازین­کار چی بوده. نکته جالب این‌که از خواننده خواسته‌بود تا بعد از خوندن کتاب، اونو در یک گوشه مترو مخفی کنه تا یکی دیگه هم از کتاب استفاده کنه.

ایده به خودیِ خود جالب و بدیع بود. اما نکته­‌ای که منو بیشتر از همه به خودش جلب کرد تلاش این چهره­‌ی شناخته شده برای ترویج کاری بود که در دنیای پر از تکنولوژی امروز جای خالی اون خیلی وقت­‌ها سخت احساس میشه. مطالعه کردن!

بهتره اول به مبحث مطالعه بپردازم. اصلا مطالعه چیه وبه چه کاری میاد؟ چه روش‌هایی برای مطالعه وجود داره؟

به نظرم مطالعه رو باید به دو روش تقسیم کرد: مطالعه عمیق و مطالعه سطحی!

مطالعه عمیق اونی هست که شما یک موضوع یا یک مبحث رو دنبال می­‌کنید و سعی می­‌کنید با استفاده از منابع مختلف، موشکافانه موضوع رو واکاوی کنید. اگر خوب و زیاد مطالعه کرده باشید، بعد از مدتی شما می­‌تونید بعنوان صاحب‌­نظر در اون موضوع شناخته بشید. این نوع مطالعه اثرات بهتر و بیشتری داره!

در نقطه مقابلِ مطالعه عمیق، مطالعه سطحی قرار داره. مثل مطالعه روزنامه یا مجلات که بیشتر برای رفع کسالت و گذران وقت انجام میشه. جدیدا باید مطالعه کانال­‌های اغلب زرد و بی­‌محتوای تلگرام رو هم به این نوع مطالعه اضافه کرد. کانال‌­هایی که اخباری اغلب دروغ و بدون پشتوانه علمی و خبریِ مستند منتشر می‌­کنند.

نویسنده‌ی خوب همواره تلاش می‌کنه تا حاصل تجربیات یا مشاهداتش از موضوعی خاص رو به بهترین شکل ممکن بر روی کاغذ بیاره تا هم عمق و جان مطلب رو نوشته باشه و هم خواننده به سادگی و بدون مشکل بتونه درکش کنه. این خود باعث انتقال تجربه (عملی یا بصری) از نویسنده به خواننده میشه. نتیجتا خواننده با استفاده از این تجربه، توانایی تصمیم‌گیری خودش رو تقویت می‌کنه و تصمیمات بهتر و موثرتری در زندگی می­‌گیره. یادمه جایی خوندم که نوشته بود آدمی که صد کتاب بخونه، درواقع "تجربه صد زندگی" رو با خودش داره!

انتقال تجربه فقط یکی از مزایای مطالعه است. دسترسی به اطلاعات جدید و کارآمد، آموزش، ایده‌پردازی و حتی تصحیح برخی اطلاعات نادرست قبلی هم میتونه از مزایای مطالعه باشه. مزایایی که شاید هیچ کار و روش دیگری در این مقیاس، ظرفیت و بازدهی بالای مطالعه رو نداشته باشه.

ادامه دارد...

مطالعه کنیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Danyal